نطنز يكى ديگر از سرمايه هاى معنوى خود را از دست داد


دكتر محمد ادهم يك پزشك معمولى نبود.
حكيم فرزانه اى بود كه غرق در انسان دوستى و عشق به مردم و حكمت بود.
طبيبى نيك سرشت كه خيرخواه مردم بود و عمر خود را در راه خدمت صادقانه و مخلصانه و دلسوزانه به مردم گذراند و نه تنها به درمان جسم مردم مى پرداخت، بلكه بيشتر به تلطيف روح و روان مراجعين خود اهميت مى داد و يك شهر را شيفته اخلاق و رفتار خود نموده بود و همواره نامش بعنوان يك چهره ماندگار در تاريخ نطنز خواهد درخشيد، روحش شاد و يادش گرامى باد.

همه با اشتیاق برای تجدید ارادت به دیدار دکتر ادهم این انسان فرهیخته و پزشک حاذق و مردمی می شتافتند، اما این بزرگمرد با چه تواضعی علیرغم کهولت سن و تن رنجور بر سر مزار دوست دیرین خود حاضر شده بود.

وقتی مرحوم قربانعلی کریمپور زنده بود، این دو دانشمند ساعت ها با هم مکالمه و مشاعره و مکاشفه داشتند، اما اکنون نمی دانم این حکیم فرزانه با دوست دیرین خود چه نجوا می کرد.

حکیم فرزانه و پزشک جسم و روح مردم، زنده یاد دکتر محمد ادهم، جزو اولین چهره هایی بود که علیرغم کهولت سن و سختی رفت و آمد بر سر مزار هنرمند فقید استاد منوچهر کریمپور حضور یافت و دین خود را نسبت به هنرمندان ادا نمود، روحش شاد و قرین رحمت الهی باد.

چگونه دكتر ادهم ،ماندگار شد و در قلب ها جاى گرفت؟؟

دو خاطره :

مرحوم پدرم استاد قربانعلى كريمپور هميشه خاطراتى از يار و انيس خود دكتر ادهم براى ما تعريف مى كرد ، يكى از آن خاطرات شيرين و آموزنده اين بود.

خاطره اول از زبان پدرم: يك روز كه در ناحيه قلبم احساس درد شديد كردم نگران شدم و با سختى خودم را به مطب دكتر ادهم رساندم و پس از معاينه مقدماتى و كلى شوخى و پيش كشاندن مباحث فلسفى و حكيمانه و اخلاقى ، براى نوشتن نسخه از من پرسيدند دفترچه بيمه ات را همراه دارى؟ و من هم پاسخ دادم ، چون عجله داشتم فراموش كردم.
بلافاصله و بدون معطلى گفتند نگران نباشيددفترچه را كجاى منزل گذاشته ايد؟ شما همين جا در مطب بمانيد تا من بروم و دفترچه شما را بياورم ، آرى با ماشين خودش به منزل ما روبروى مسجد جامع رفت و دفترچه را آورد و نسخه را نوشت.

گفتنش آسان است ولى واقعا كدام پزشك چنين اقدامات انسان دوستانه و بدون منت حاضر است انجام دهد گفتن سلوك و رفتار دكتر ادهم شايد درسى باشد براى پزشكان جوان و كليه آحاد جامعه.

خاطره دوم از زبان خواهرانم : دو خواهرم كه معلم بودند و ايام تابستان معمولامشغول مراقبت از پدر در نطنز بودند يك روز متوجه حال نامساعد پدر مى شوند و موضوع را تلفنى به اطلاع دكتر ادهم مى رسانند كه پدر را نزد ايشان ببرند.
دكتر طبق معمول و با تواضع پدر را استاد خود خطاب كرده و مى فرمايند نيازى نيست و من خودم الان به منزل شما آمده و پدر را ويزيت مى كنم.
پس از دقايقى به منزل آمده و پس از معاينه پدر ، فرمودند: هيچ نگران نباشيد، ايشان تا بالاى نود سال عمر خواهند كرد.
پس از اينكه همگى خيالمان كمى راحت شد دكتر ادهم رو به ما دو خواهر كرد و گفت پدرتان سالم است، حالا كه تا اينجا آمده ام مى خواهم به شما دو معلم ديكته اى بگويم ، سپس از حفظ و با الهام از متون اصيل و نثر ثقيل ديكته سختى گفت كه و ما هر دو حيرت زده از اينهمه معلومات ايشان

او به واقع يك نابغه و انسان به تمام معنا بود.
روحش شاد و يادش گرامى باد

بدون نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *