به ياد استاد و يكسال فراق


قسمت اول :

مى گويند هر انسانى دو معلم دارد، يكى روزگار و ديگرى آموزگار

اولى به تو مى آموزد، اما با تلخى و به قيمت تمام شدن عمر تو و دومى به تو مى آموزد، اما با شيرينى و به قيمت تمام شدن عمر خودش

يك سال از در گذشت شادروان استاد قربانعلى كريمپور ، پدر فرهنگ نطنز و چهره ماندگار عرصه علم و فرهنگ و هنر مى گذرد، كسى كه از جنس ديگرى بود، پاى در زمين داشت ولى سر به آسمان مى سائيد،اصلا ً گويا زمينى نبود.

در چهار سالگى پدر و در شش سالگى مادر از دست داد، هيچ معلمى نداشت جز روزگار، و در عين حال خود معلم چندين نسل بود

از روزگار آموخت : كه بايد روى پاى خودش بايستد، شجاع باشد ، صادق باشد ، بى ريا باشد ، از هيچ كس جز خدا نترسد، از شكست نهراسد، پشتكار و تلاش داشته باشد

روزگار به او بى مهر بود ولى او منبع مهر و محبت شد،تمام عمرش راصرف خدمت بمردم و تربيت نسل جوان نمود، او مى سوخت تا روشنى بخش جمع باشد

روزگار به او آموخت كه دل به دنيا نبندد، دنبال زرق وبرق و تجملات نباشد.

روزگار به او آموخت كه خود معلم خودش باشد، هنرهاى خطاطى و نقاشى اسليمى روى گلدان واجسام كروى و محدب را در حد استادى فقط با تمرين و ممارست آموخت.

روزگار به او آموخت : همچون كوههاى كركس استوار و پرصلابت و همچون كوير پيش رو،صاف و يكرنگ و صبور باشد.

از روزگار آموخت كه همواره بدنبال كسب دانش و علم باشد،با داشتن عائله سنگين وبا كمترين امكانات، وضمن تدريس در مدارس و كاركردن دركارگاههاى سفالگرى و سراميك سازى،هفته اى دو روز عازم تهران مى شد تا بتواند ٥٠ سال قبل از دانشگاه تهران مدرك فوق ليسانس دريافت كند،همان زمانى كه هم قطارانش با مدرك سيكل رئيس بودند.

روزگار به او آموخت كه همه چيز در قران است، در طول زندگى هيچ گاه دست از دامان قران و اهل بيت برنداشت،و به دو ثقل كتاب الله و عترتى بعنوان ميراث گرانبهاى پيامبر اسلام (ص) توسل جست تا دو بال پروازش باشند.

هر روز كه پنجره اتاقش را مى گشود در مقابل خود بقعه عارف بزرگ شيخ عبدالصمد نطنزى ، مسجد جامع ، مناره سر بر آسمان برافراشته، چنار هزاردستان و أتشكده ساسانى را مى ديد و بدين ترتيب :استوارى و ايستادگى ، عرفان و شناخت و ايمان ، پندار نيك و گفتار نيك و كردار نيك و طراوت و سرسبزى را در روح و جسم خود مى دميد.

روزگار به او آموخت كه از شكست نهراسد و آنرا پلى براى پيروزى قرار دهد.

روزگار به او آموخت كه اگر در اولين تجربه راه اندازى كارگاه سفال گرى ورشكست مى شود، اگر تنها باغ سرسبزش كه با دست خودش آباد كرده بود يك شبه در اثر سيل ويران شده و تبديل به رودخانه مى شود، اگر دردانه وجودش، دختر ٢٠ ساله اش بكام مرگ فرو مى رود، خم به ابرو نياورد و تسليم حضرت دوست باشد و از مصائب سربلند بيرون آيد.

روزگار به او أموخت كه اگر نام نيك از كسى باقى بماند بهتر از سراى زرنگار است.

روز گار به او آموخت كه بجاى باغ و ملك و مستغلات تنها سرمايه خود را شاگردانش بداند.

قسمت دوم :

او ، از جنس ديگرى بود

همه ساله در ايام شعبان بويژه سه شب موسوم به برات كه بين مردم نطنز مرسوم شده در بعدازظهرهاى ١٣و١٤و١٥ شعبان بر مزار اموات خود جمع مى شوند و ايام محرم و نوحه خوانى ها و ايام رمضان وقرائت قران و دعاى جوشن كبير ، ناخودآگاه بياد مرحوم استاد قربانعلى كريمپور ( چهره ماندگار علم وفرهنگ وهنر) مى افتيم.

وى يك پديده و يك فرد استثنايى بود ، در عين حالى كه هميشه با مردم بود ولى يك غريبه بود، جنس ديگرى داشت . حدود يك قرن با نطنز و مردمش زندگى كرد . تمام عمرش خلاصه مى شد در سعى و تلاش و تعليم و تربيت فرزندان اين ديار ، در همه مناسبت ها و مراسم ملى و مذهبى تنها سخنگوى شهر بود ، اگر مديرى عاليرتبه به شهر وارد مى شد وى مسؤليت اداره جلسه و خوشامدگويى را بعهده داشت . در همه مراسم سوگوارى و ختم أعم از فقير و غنى ، زن و مرد ، پركس و بى كس ، او خودراملزم بحضور ميدانست ، حضورى فعال بنحوى كه از اول تا آخر مراسم حضور داشت. در ابتداى مراسم با ذكر شمه اى از ويژگى هاى متوفى براى تازه گذشته طلب مغفرت مى كرد ، در پايان مراسم كه مردم بيرون مسجد جمع مى شدند بازهم از زبان خانواده هاى عزادار از حضور مردم تشكر مى كرد و از زبان مردم نيز به صاحبان عزا تسليت مى گفت .

وقتى رنج و عذاب مردم نطنز را در برگزارى مراسم سوگوارى و تشريفات تحميلى انرا مى ديد نتوانست بى تفاوت باشد و ساكت بنشيند. وقتى خانواده اى عزيز خود را از دست مى داد و در غم و اندوه بود تازه مصيبت هاى بعدى در راه بود . علاوه بر مراسم تشييع جنازه و كفن و دفن ومراسم روز خاكسپارى ، ختم ، شب هفت ، چهلم وسالگرد بايددر چند روز نخست در منزل يا مساجد از كليه شركت كنندگان با ميوه و ناهار و شام پذيرايى مى نمودند و اين سنت براى خيلى ها هزينه بر و غير قابل تحمل بود ، كما اينكه هم اكنون نيز در شهرهاى أطراف چنين سنت هايى همچنان پابرجاست . ولى استاد كريمپور با تمام توان و اعتبارى كه نزد مردم داشت بمبارزه با اين سنت هاى غلط كه با شرع هم سازگار نبود پرداخت و آنقدر گفت و گفت تا بالاخره مورد قبول مردم قرار گرفت و از شر تشريفات غير ضرور نجات يافتند

قسمت سوم :

در مورد مراسم شب هاى برات نيز در نطنز مرسوم است كه خانواده ها براى سه روز متوالى يعنى ١٣و١٤و١٥ شعبان بر سر مزار اموات خود حاضر شده وهر روز براى مدت دو الى سه ساعت با ميوه و شيرينى و شربت بعنوان خيرات از حاضرين پذيرايى مى كنند ، بعضا اين مراسم از روى چشم و همچشمى يا پرهيز از زخم زبان و انتقاد ديگران ممكن است به يك نوع مراسم اجبارى و ملال آور تبديل شود بنحوي كه مجبور مى شوند براى شركت در اين مراسم از شهر هاى ديگر كار و زندگى خود را حداقل براى مدت سه روز رها نمايند. استاد كريمپور معتقد بود اين شيوه صحيحى نيست ، مى گفت اگر براى يادبود و طلب آمرزش و خيرات است أولاً يك روز كافى است . ثانيا ً توزيع شيرينى و ميوه و شربت و ساير اقلام خوراكى در محيطى كه مملو از گرد و غبار و غيربهداشتى است ضرورت ندارد ضمن اينكه برخى توان مالى ندارند و تدارك اين اقلام براى انها مشكل است . افسوس كه عمرش كفاف نداد وگرنه مصمم بود اين مراسم وبرخى سنت هاى غلط ديگر را اصلاح و تعديل نمايد.

قسمت چهارم :

استاد كريمپور ويژگى هايى داشت كه وى را از ديگران متمايز كرده بود ، هميشه با مردم بود ولى عيار و معيارش متفاوت بود . إنچه از آن مرحوم بياد داريم :

١- تا سن هفت سالگى هم پدر و هم مادر را از دست داد . فردى خودساخته بود وبه هيچ كس جز خدا تكيه نكرد ، پشتكار و اعتماد بنفس عجيبى داشت

٢- در تمام عمرش حتى يك كلمه دروغ نگفت و از هيچ كس جز خدا نمى ترسيد.

٣- هيچ گاه بچگى و جوانى نكرد . تمام عمر را صرف علم آموزى و تدريس و كار و تلاش و خدمت بمردم نمود

٤- در مراسم عروسى شركت نمى كرد و اهل خوشگذرانى نبودولى در كليه مراسم ختم و مذهبى وقرائت قران مقيد بحضور بود

٥- هيچ گاه حتى در تابستان هاى گرم بدون كت در أنظار ظاهر نمى شد

٦- هيچ گاه پيراهن آستين كوتاه نمى پوشيد

٧- هيچ گاه پيراهن مشكى نمى پوشيد

٨- هنرهاى خطاطى و نقاشى را كه تا مرز استادى رسيده بود خودآموخته بود واستادى نداشت

٩- كار كردن را عار نمى دانست ، با داشتن فوق ليسانس انهم در ٥٠ سال قبل ، كارگرى مى كرد روزها معلم بود و شبها تا صبح در كارگاه هاى سفالگرى روى گلدانها نقاشى مى كرد ، آبيارى و كشاورزى و بنايى و نجارى مى كرد

١٠- هميشه درب خانه اش بروى مردم باز بود

١١- در هر شرايطى تشنه علم آموزى و خدمت بمردم بود

١٢- هيچ حرصى نسبت بمال دنيا نداشت

١٣- تا سن ٨٠ سالگى نزد هيچ دكترى نرفت و وبعد از انهم اگر مبتلا به بيمارى مى شد هيچ گاه اظهار درد نمى كرد

١٤- تنها كسى بود كه در سن ده سالگى ابلاغ معلمى دريافت كرده بود.

١٥- تنها دبيرى بود كه قادر بود كليه دروس دبيرستان را در نهايت تبحر و تسلط تدريس نمايد.

آرى ، پاى برگ زرين علم و هنر اين سرزمين همواره امضاء استاد كريمپور مشهود است

گام هايى كه در جهت خرافه زدايى و منسوخ نمودن مراسم غيرضرورى و اعتلاء فرهنگ و هنر نطنز و تعليم و تربيت فرزندان اين ديار برداشت ، فراموش شدنى نيست

روحش شاد و يادش گرامى باد

بدون نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *